ناگاه نابرابر جنگی شد در میان
زد رنگ سرخ بر خاک ایران
خاک وطنم شد لاله گون
جوان وطنم شد غرق خون
دشمنم میپنداشت ما تنهاییم
بایدش گفت ما از مومنان خداییم
خدای ما خدای قهار است
خدای ما خالق ذو الفقار است
ناخدای ما راکب ذو الجناح است
توان ما دو دست علمدار سپاه است
نپندارند ک ما بی پشتو پناهیم
نپندارند ک ما بی یاورو تکیه گاهیم
جوانان ما از عشق سرشارند
جوانان ما اکبر روزگذارند
آنکه چشم ناپاک بر این خاک دارد
آنکه شیطانوار رضیلانه میپندارد
ما مینشینیمو مینشانیمشان بر سر
میریز بپایشان همه چیز حتی باور
چ خیال خام کودکانه ای دارند
کودکان هم چنین احمقانه نیپندارند
جوانان ما مردانه جنگیدندو غلتیدند
دشممنانمان چه کردند؟؟فقط خندیدند
دشمن نمیداند این برای ما تمرین است
این غلتیدن چون آب زمزم شیرین است
چرا؟چون منتظر آن فاتح سرداریم
چون چشم به راه آن بزرگواریم
میدانیم ک می اید با ندای انا ال مهدی
میدانیم ک می آید، داریم با او بزرگ عهدی
او یگانه منتقم خون خداست
او یگانه طبیب مادرش زهراست
می آید او ذو الفقار علی در دست
دشمنش از ترس چشم خاهد بست
میخاهیم ک شویم سرباز سپاهش
پس باید بیاموزیم جان دادنِ در راهش
هان دشمن ناجوان مرد
بشنو ز من تو این پند
اگر فقط کنی ز جا دستمان
گر کنی درون زمین حبسمان
اگر پاهایمان را ز تن برکنی
و گر سرهایمان را به زیر افکنی
نخاهی توانست کشت ایمانمان
نخاهی توانست برد آیینمان
برو فکر عاقبت کار باش
به دبنبال جایی برای فرار باش
نیندیشی رحمی در میان است
نیست،فقط ندای یا صاحب الزمان است
:: موضوعات مرتبط:
مطالب نویسنده ,
,
:: برچسبها:
نابرابر جنگی شد در میان،زد رنگ سرخ،بر خاک ایران،خاک وطنم شد لاله گون،جوان وطنم شد،غرق خون ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0